تسلسلغتنامه دهخداتسلس . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) سالوسی و مکاری . (لطایف از غیاث اللغات ) (آنندراج ). سالوسی کردن : تا به ناموس مسلمانی زینددر تسلس تا ندانی که کیند. مولوی .نو
تسلس کردنلغتنامه دهخداتسلس کردن . [ ت َ س َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریا و مکر کردن . سالوس فروشی کردن . سالوسی کردن : او ندارد خود هنر الا همان کو تسلس میکند با مردمان . مولوی .و
تسلسللغتنامه دهخداتسلسل . [ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). در هم پیوسته روان شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموا
تسلس کردنلغتنامه دهخداتسلس کردن . [ ت َ س َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریا و مکر کردن . سالوس فروشی کردن . سالوسی کردن : او ندارد خود هنر الا همان کو تسلس میکند با مردمان . مولوی .و
tusslesدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلس، تقلا، کشمکش، مجادله، مسابقه جسمانی، تقلا کردن، بحث کردن، نزاع کردن
تسلسللغتنامه دهخداتسلسل . [ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). در هم پیوسته روان شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموا
تسلسلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپیوسته شدن؛ پیدرپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر. تسلسل افکار: = تداعی تداعی معانی