تسجیللغتنامه دهخداتسجیل . [ ت َ ] (ع مص ) سجل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سجل نوشتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). قباله
تسجیلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مسجل کردن؛ ثابت و محکم کردن.۲. حکم دادن.۳. مهر کردن قباله.۴. عهدوپیمان کردن.
تسجيلدیکشنری عربی به فارسینام نويسي , سربازگيري , نامنويسي , ثبت نام , ثبت , ضبط , صفحه گرامافون , اسم نويسي , موضوع ثبت شده
تبجیل کردنلغتنامه دهخداتبجیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احترام کردن و گرامی داشتن . (ناظم الاطباء) : ایشان وی را تبجیل کردند و بجایی فرودآوردند و نزلهای گران فرستادند. (تاریخ بی
تبجیللغتنامه دهخداتبجیل . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ داشتن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). گرامی داشتن کس
تحجیللغتنامه دهخداتحجیل .[ ت َ ] (ع مص ) به گو فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). فرورفتن چشم به مغاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گود افتادن چشم . (از اقرب الموارد) (
تخجیللغتنامه دهخداتخجیل . [ ت َ ] (ع مص ) خجل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خجل کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شرمنده ساختن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) : در شریعت
مسجلفرهنگ مترادف و متضادتسجیل، حتمی، قطعی، محقق، مدلل، مستند، مسلم، مشخص، معین ≠ پادرهوا، غیرقطعی، غیرمسجل، نامدلل، نامعلوم
سجل کردنلغتنامه دهخداسجل کردن . [ س ِج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسجیل . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تصدیق کردن . تأیید کردن . قبول کردن . پذیرفتن امضاء : هر چیزی که خرد و فضل
پیمان نمودنلغتنامه دهخداپیمان نمودن . [ پ َ / پ ِ مان ْ، ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن دو تن با هم . معاهده کردن . معاهدة. تسجیل . عهد. استعهاد. عهن . معاقدة. تعاقد؛ همدیگر
تاییدفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثبات، اذعان، تسجیل، تصدیق، تصویب، صحهگذاری، صوابدید، قبول، گواهی، ۲. مرافقت، همصدایی، ≠ تکذیب ۳. استواری، پشتیبانی، ترهیب، تقویت ۴. کمک کردن، یاوری، یاریگری
تصدیقفرهنگ مترادف و متضاد۱. اذعان، اعتراف، اقرار، پذیرش، تایید، تسجیل، تصویب، صحه، قبول، قبولی ≠ تکذیب ۲. اجازه، پروانه، جواز، دیپلم، کارنامه، گواهی، گواهینامه