تساهللغتنامه دهخداتساهل . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) همدیگر آسان گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تسامح . (زوزنی ) (متن اللغة). تلاین و تسامح . (اقرب الموارد) (المنجد). || تساهل امر بر چیزی ضد تعاسر بر آن است . (از اقرب الموارد). || تساهل در عبارت ، ادای لفظی است آنچنانکه دلالت صریحی
تساهلفرهنگ مترادف و متضاد۱. انعطاف، تسامح، سهلگیری، آسانگیری ۲. سهلانگاری، مسامحه، مماطله ۳. سهلانگاری کردن، مسامحه کردن ≠ کوشیدن ۴. سهل گرفتن، آسان گرفتن ≠ سخت گرفتن
تساؤللغتنامه دهخداتساؤل . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) همدیگر خواستن چیزی را. (آنندراج ). تسأل . (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تَساءُل شود.
تسهللغتنامه دهخداتسهل . [ ت َ س َهَْ هَُ ](ع مص ) آسان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آسان و نرم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آسان شدن کار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة): ما تسهل لی ان افعله ُ. (اقرب الموارد) (المنجد).
تسهیللغتنامه دهخداتسهیل . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(دهار). نرم و آسان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آسان ساختن موضع را: سهل الموضع؛ جعله سهلا. (از اقرب الموارد
تشاوللغتنامه دهخداتشاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) به نیزه و جز آن بسوی یکدیگر حمله کردن در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشهللغتنامه دهخداتشهل . [ ت َ ش َهَْ هَُ ] (ع مص ) رفتن آب روی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تشهل الرجل ؛ ذهب ماء وجهه . (اقرب الموارد).
متساهللغتنامه دهخدامتساهل . [م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) همدیگر آسان گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوش خوی و آسان به سوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تساهل شود.
متساهلدیکشنری عربی به فارسیبخشنده , زياده رو , لخت , سست , شل , سهل انگار , اهمال کار , لينت مزاج , شل کردن , ول کردن , رهاکردن , بامدارا , اسان گير , ملا يم , باگذشت , ضد يبوست , ملين