تسآللغتنامه دهخداتسآل . [ ت َ ] (ع مص ) سأل سوءالاً و مسألةو سآلة و سأله و تسآلا. خواستن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): قال مؤلف الکتاب ولقد
تساللغتنامه دهخداتسال . [ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را سیم آهنی معنی کرده است . رجوع به همین کتاب ج 1 ص 146 شود.
تسأللغتنامه دهخداتسأل . [ ت َ ءُ ](ع مص ) یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن . (زوزنی ). از یکدیگر پرسیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). همدیگر خواستن چیزی را. (منتهی ا
تسالفلغتنامه دهخداتسالف . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همدیگر شوی دو خواهر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). به زنی گرفتن مردی خواهرزن دیگری را. (از اقرب الموارد
تسالملغتنامه دهخداتسالم . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) با یکدیگر صلح کردن . (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). توافق . (المنجد). تصالح . (متن ال
تسالوسلغتنامه دهخداتسالوس . [ ت ِس ْ سا ] (اِخ ) یکی از اطباو محارم اسکندر که از طرف وی به دربار پیکسودور، پادشاه کاریه رفت تا مانع ازدواج دختر پیکسودور، با برادر اسکندر گردد. و ه
تسأللغتنامه دهخداتسأل . [ ت َ ءُ ](ع مص ) یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن . (زوزنی ). از یکدیگر پرسیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). همدیگر خواستن چیزی را. (منتهی ا
تسالفلغتنامه دهخداتسالف . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همدیگر شوی دو خواهر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). به زنی گرفتن مردی خواهرزن دیگری را. (از اقرب الموارد
تسالملغتنامه دهخداتسالم . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) با یکدیگر صلح کردن . (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). توافق . (المنجد). تصالح . (متن ال
تسالوسلغتنامه دهخداتسالوس . [ ت ِس ْ سا ] (اِخ ) یکی از اطباو محارم اسکندر که از طرف وی به دربار پیکسودور، پادشاه کاریه رفت تا مانع ازدواج دختر پیکسودور، با برادر اسکندر گردد. و ه