تزکیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اصلاح، پاکسازی، تربیت، تصفیه نفس، تطهیر، تهذیب، خلوص ۲. پاکیزه کردن، پاکیزه گردانیدن ۳. زکات دادن
تذکیهفرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده۱. (فقه) گلوی حیوان حلال‌گوشت را بریدن.۲. [قدیمی] افروختن و تیز کردن آتش.
تزکیةلغتنامه دهخداتزکیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) زکات مال بدادن . (زوزنی ). زکات دادن از مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از مجمل اللغة) (از اقرب
تزکیةلغتنامه دهخداتزکیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) زکات مال بدادن . (زوزنی ). زکات دادن از مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از مجمل اللغة) (از اقرب
تبریرلغتنامه دهخداتبریر. [ ت َ ] (ع مص ) تزکیه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || نسبت دادن کسی را به بِرّ. (قطر المحیط). || غلبه کردن . || بواسطه ٔ سخن یا کار مطیع کردن . |
تزکیتلغتنامه دهخداتزکیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تزکیة، ستودن : و این سحرها که بیدپای برهمن کرده است در فراهم آوردن این مجموعات ... از آن ظاهرتر است که در آن باب به تحسین و تزکیت حا