تزویجلغتنامه دهخداتزویج . [ ت َ زْ ] (ع مص ) مرد را زن دادن وزن را شوی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از دهار) (منتهی الارب ) (از
تزویجفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازدواج، زناشویی، مزاوجت، نکاح، وصلت ≠ طلاق، جدایی ۲. جفت گرفتن، زناشویی کردن، همسر گرفتن ≠ طلاق دادن، جدا شدن
تبویجلغتنامه دهخداتبویج . [ ت َ ] (ع مص ) ابتیاج . (منتهی الارب ). نیک درخشیدن برق . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تتویجلغتنامه دهخداتتویج . [ ت َ ] (ع مص ) تاج بر سر کسی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). افسر پوشانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحویجلغتنامه دهخداتحویج . [ ت َح ْ ] (ع مص ) کج گردانیدن کسی را از راه . || گذاشتن طریق خود در هوای وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
ترویجلغتنامه دهخداترویج . [ ت َرْ ] (ع مص ) رایج کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). روان کردن .(تاج المصادر بیهقی ). روایی دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنند