تزورلغتنامه دهخداتزور. [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (از متن اللغة) (از المنجد). || تزویر. (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد): تزوَّرالشی ٔ؛ زوَّره لنفسه . (اقرب الموارد)
تضورلغتنامه دهخداتضور. [ ت َ ض َوْ وُ ] (ع مص ) آماده ٔ گریستن شدن . || فریاد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فریاد کردن از درد ضرب یا از گرسنگی . (از اقرب المو
تزؤرلغتنامه دهخداتزؤر.[ ت َ زَءْ ءُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر و غریدن . (آنندراج ). رجوع به تزأر و تزآر در همین لغت نامه شود.
تزورقلغتنامه دهخداتزورق . [ ت َ زَ رَ ] (ع مص ) خالی نمودن شکم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). انداختن آنچه در شکم بود و ریخ زدن . (منتهی الارب ).
ترور کردنلغتنامه دهخداترور کردن . [ ت ِ رُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قتل سیاسی با اسلحه . و رجوع به ترور شود.
تاورلغتنامه دهخداتاور. (اِخ ) تور، نام قوم قدیمی است در جوار شبه جزیره ٔ قریم (کریمه ) که منسوب به تورید است . (از قاموس الاعلام ترکی ). قومی به همسایگی سکاها که درقریم امروز مس
تاورلغتنامه دهخداتاور. (اِخ ) فلیکس . خاورشناسی است از مردم چک که در سال 1937 م . ظفرنامه ٔ شامی را تصحیح و طبع کرد. رجوع به کتاب از سعدی تا جامی برون ترجمه ٔ علی اصغرحکمت ص 204
تزؤرلغتنامه دهخداتزؤر.[ ت َ زَءْ ءُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر و غریدن . (آنندراج ). رجوع به تزأر و تزآر در همین لغت نامه شود.
تزورقلغتنامه دهخداتزورق . [ ت َ زَ رَ ] (ع مص ) خالی نمودن شکم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). انداختن آنچه در شکم بود و ریخ زدن . (منتهی الارب ).
حفصةلغتنامه دهخداحفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت الحاج الرکونیه یکی از مشهورترین شاعرهای اندلس است که بلقب شاعرةالاندلس شهرت یافت . وی در زمان عبدالمؤمن بن علی از موحدین در غرناطه
اروندلغتنامه دهخدااروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر ه
ترور کردنلغتنامه دهخداترور کردن . [ ت ِ رُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قتل سیاسی با اسلحه . و رجوع به ترور شود.