تزوجلغتنامه دهخداتزوج . [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) زن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ||
تزوجدیکشنری عربی به فارسیعروسي کردن (با) , ازدواج کردن , شوهر دادن , عروسي کردن با , بحباله نکاح در اوردن , گرفتن
تضوجلغتنامه دهخداتضوج . [ ت َ ض َوْ وُ ] (ع مص ) بسیار گردیدن خمهای رودبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).