تر کردنلغتنامه دهخداتر کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی . (آنندراج ). نم کردن و خیساندن و آب دادن . (ناظم الاطباء) : و سماق و عدس و گل سرخ اندر گلاب تر
پوز تر کردنلغتنامه دهخداپوز تر کردن . [ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) دهان تر کردن . لب تر کردن : ترک این شرب ار بگوئی یک دو روزتر کنی اندر شراب خلد پوز.مولوی .
لمسةدیکشنری عربی به فارسیتر کردن , کهنه را نم زدن , با چيزنرمي کسي رازدن يا نوازش کردن , اندکي , قطعه , تکه , اهسته زدن
پوز تر کردنلغتنامه دهخداپوز تر کردن . [ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) دهان تر کردن . لب تر کردن : ترک این شرب ار بگوئی یک دو روزتر کنی اندر شراب خلد پوز.مولوی .
لب تر کردنلغتنامه دهخدالب تر کردن . [ ل َ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آلودن لب به آب . اندکی آب به دهان گرفتن و توسعاً آشامیدن آب : لب تر مکن به آب که طلق است در قدح دست از طعام دار که زه