ترلنگانلغتنامه دهخداترلنگان . [ ت ِ ل َ ] (اِ) درخواست عمرو زندگی از خدا. (ناظم الاطباء). || زنده کننده و پدیدآرنده ٔ همه تعالی و تقدس ؛ یعنی محیی و خالق . (لسان العجم شعوری ج 1 ور
تریانلغتنامه دهخداتریان . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) طبقی بود که از بید بافند بر مثال سله . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327). چیزی باشد از شاخ بید بافته بر مثال طبقی . (حاشیه ٔ همین کتاب ).
تریانلغتنامه دهخداتریان . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج و شهرستان مراغه و 38 هزارگزی قره آغاج و 27 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه قرار دارد.
تریتن تخمسلغتنامه دهخداتریتن تخمس . [ ت ْ ت َ ت َ م ِ ] (اِخ ) پورداود آرد: تریتن تخمس در فرس هخامنشی چیتهرن تخم این نام در سنگ نبشته بهستان نیز آمده و نام یکی از سرکشان بوده که به دا
تریدنلغتنامه دهخداتریدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بیرون کشیدن . (فرهنگ جهانگیری ). کشیدن و بیرون آوردن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشیدن . (غیاث اللغات )(فرهنگ رشی
ترلنگانلغتنامه دهخداترلنگان . [ ت ِ ل َ ] (اِ) درخواست عمرو زندگی از خدا. (ناظم الاطباء). || زنده کننده و پدیدآرنده ٔ همه تعالی و تقدس ؛ یعنی محیی و خالق . (لسان العجم شعوری ج 1 ور
تریانلغتنامه دهخداتریان . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) طبقی بود که از بید بافند بر مثال سله . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327). چیزی باشد از شاخ بید بافته بر مثال طبقی . (حاشیه ٔ همین کتاب ).
تریانلغتنامه دهخداتریان . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج و شهرستان مراغه و 38 هزارگزی قره آغاج و 27 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه قرار دارد.
تریتن تخمسلغتنامه دهخداتریتن تخمس . [ ت ْ ت َ ت َ م ِ ] (اِخ ) پورداود آرد: تریتن تخمس در فرس هخامنشی چیتهرن تخم این نام در سنگ نبشته بهستان نیز آمده و نام یکی از سرکشان بوده که به دا
تریدنلغتنامه دهخداتریدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بیرون کشیدن . (فرهنگ جهانگیری ). کشیدن و بیرون آوردن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشیدن . (غیاث اللغات )(فرهنگ رشی