طریفهلغتنامه دهخداطریفه . [ طَ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میربچه ٔ بخش رامهرمز شهرستان اهواز، در 7هزارگزی شمال باختری رامهرمز کنار راه شوسه ٔ رامهرمز به هفتگل با 35 تن س
ترفهلغتنامه دهخداترفه . [ ت َ رَف ْ ف ُه ْ ] (ع مص ) آسودگی و دولتمندی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برآسوده و تن آسان شدن . (ناظم الاطباء). استراحت و تنعم . (از اقرب الموارد) (ا
ترفةلغتنامه دهخداترفة. [ ت ُ ف َ ] (ع اِ) تازگی از نعمت و آسایش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعمت . (اقرب الموارد). نعمت و فراخی عیش . (از المنجد). || طعام خوشمزه . || تحفه و ار
ترفیهلغتنامه دهخداترفیه . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آسوده داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آس
ترفیةلغتنامه دهخداترفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) با کسی گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح . (از تاج المصادر بیهقی ). بالرفاء و البنین گفتن به وجه دعا در زناشویی یعنی مجتمع و برچسبان
تریئةلغتنامه دهخداتریئة. [ ت َ ی ِ ءَ ] (ع مص ) رهانیدن کسی را از خبه . (منتهی الارب ). رهانیدن کسی را از خفگی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندیشیدن در کار و فکر نمودن
ترفهلغتنامه دهخداترفه . [ ت َ رَف ْ ف ُه ْ ] (ع مص ) آسودگی و دولتمندی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برآسوده و تن آسان شدن . (ناظم الاطباء). استراحت و تنعم . (از اقرب الموارد) (ا
ترفةلغتنامه دهخداترفة. [ ت ُ ف َ ] (ع اِ) تازگی از نعمت و آسایش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعمت . (اقرب الموارد). نعمت و فراخی عیش . (از المنجد). || طعام خوشمزه . || تحفه و ار
ترفیحلغتنامه دهخداترفیح . [ ت َ ] (ع مص ) بالرفاء و البنین گفتن کسی را، و همزه به حا قلب شده است . (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی ترفیة است . (از الم
ترفیهلغتنامه دهخداترفیه . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آسوده داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آس
ترفیةلغتنامه دهخداترفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) با کسی گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح . (از تاج المصادر بیهقی ). بالرفاء و البنین گفتن به وجه دعا در زناشویی یعنی مجتمع و برچسبان