تریاکیلغتنامه دهخداتریاکی . [ ت َ / ت ِرْ ] (ص نسبی ) افیونی را تریاکی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کسی که به افیون خوردن عادت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). افیونی است . (برهان )
تریاکیلغتنامه دهخداتریاکی . [ ت َرْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوران در بخش ماه نشان شهرستان زنجان و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تراکی منالغتنامه دهخداتراکی منا. [ تْرا / ت ِ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) نمونه ای از راسته ٔ تراکومدوز. رجوع به تراکومدوز شود.
تراکیالغتنامه دهخداتراکیا. [ ] (اِخ ) تراس . تراکی . تراکیه . ثراقیه .از کشورهای قدیمی ناحیه ٔ بالکان و درقسمت جنوب شرقی بالکان واقع است ، و در آغاز حدود شمالی آن به طوفه منتهی می
تراکیبلغتنامه دهخداتراکیب . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ ترکیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : زین است تراکیب نبات و حیوان پاک بی حاصل همچون پدر خویش و چو مادر. ناصرخسرو.رجوع به ترکیب شود.