ترگلغتنامه دهخداترگ . [ ت َ ] (اِ) همان ترک با کاف تازی است که گذشت . (شرفنامه ٔ منیری ). ترک و خود و مغفر: (ناظم الاطباء) : خدنگی که پیکانش بد بیدبرگ فرو دوخت بر تارک ترک ترگ
ترگ پمپهلغتنامه دهخداترگ پمپه . [ ت ُ رُ پ ُ پ ِ ] (اِخ ) تاریخ نویس لاتینی در زمان اگوست بودن است که در «گل » متولد شد. وی نویسنده ٔ «تاریخ عمومی » است و خلاصه ای از آن که بوسیله ٔ
ترگربهلغتنامه دهخداترگربه . [ ] (اِ) بادرنجبویه . (الفاظ الادویه ). رجوع به بادرنجبویه و بادرنگ بویه شود.
ترگل ورگللغتنامه دهخداترگل ورگل . [ ت َ گ ُ وَ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه تر و تازه . تر و تمیز. خوش و خرم
ترگویستلغتنامه دهخداترگویست . [ ت ِ گ ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در شمال غربی «بکرش » واقع در رومانی که از شهر بکرش 80 هزار گز فاصله و 6000 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
ترگ پمپهلغتنامه دهخداترگ پمپه . [ ت ُ رُ پ ُ پ ِ ] (اِخ ) تاریخ نویس لاتینی در زمان اگوست بودن است که در «گل » متولد شد. وی نویسنده ٔ «تاریخ عمومی » است و خلاصه ای از آن که بوسیله ٔ
ترگربهلغتنامه دهخداترگربه . [ ] (اِ) بادرنجبویه . (الفاظ الادویه ). رجوع به بادرنجبویه و بادرنگ بویه شود.
ترگل ورگللغتنامه دهخداترگل ورگل . [ ت َ گ ُ وَ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه تر و تازه . تر و تمیز. خوش و خرم