تکملةلغتنامه دهخداتکملة. [ ت َ م ِ ل َ ] (ع مص ) تمام گردانیدن و نیکو کردن . (آنندراج ). کمل تکمیلاً و تکملة. رجوع به تکمیل شود. (ناظم الاطباء). || (اِ) آنکه چیزی را تمام گرداند.
تکملةدیکشنری عربی به فارسیمتمم , متمم گرفتن , پي ايند , دنباله , عقبه , نتيجه , پايان , انجام , خاتمه
تکملهفرهنگ انتشارات معین(تَ مَ یا مِ لِ) [ ع . تکملة ] (اِ.) 1 - تتمه ، متمم . 2 - بخش پایانی و قسمت آخر کتاب ، مقاله و هر نوشتة دیگر.
قلعه ترکلغتنامه دهخداقلعه ترک . [ ق َ ع َ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری هرسم و جنوب خاوری شاه آباد. موقع جغرافیایی آن
اسدالدینلغتنامه دهخدااسدالدین . [ اَ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) سلیمان بن داودبن موسک بن عمادالدین بن امیرالکبیر عزالدین الهذیابی [ کذا ] (امیر). مولد وی در حدود سال 600 هَ . ق . در قدس و
بیعت کردنلغتنامه دهخدابیعت کردن . [ ب َ / ب ِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی عهد کردن و دست دادن . (ناظم الاطباء). دست دادن بعلامت اطاعت . (یادداشت مؤلف ) : از ایران بر او کرد بیعت
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فارابی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: محمدبن محمدبن اوزلغبن طرخان . از شهر فاراب است و آن شهریست از بلاد ترک در زمین خراسان و
الهاملغتنامه دهخداالهام . [ اِ ] (ع مص ) در دل افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (مجمل اللغة). اندر دل افکندن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). در دل انداختن . (مقدمه ٔ