ترکیب ضدزنگrust-preventive compoundواژههای مصوب فرهنگستانپوششی موقت حاوی بازدارندههای خوردگی و دیگر مواد افزودنی برای محافظت از سطوح آهنی و فولادی در برابر محیطهای خورنده در هنگام ساخت یا نگهداری یا استفاده
ترکیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختلاط، امتزاج ≠ تجزیه ۲. تالیف، تعبیر، تلفیق ۳. آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن ≠ تجزیه کردن ۴. اندام ریخت، شکل ۵. ساختار
ترکیبدیکشنری فارسی به انگلیسیadmixture, combination, composite, composition, compost, compound , concoction, figure, conformation, constitution, integration, makeup or make-up, preparation,
ترکیبلغتنامه دهخداترکیب . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی اندر چیزی اندر جای نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ). چیزی در جایی نشاندن . (زوزنی ). چیزی اندر چیزی نشاندن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل
توجیه محاللغتنامه دهخداتوجیه محال . [ ت َ / تُو هَِ م ُ /م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که ازدواج ضدین و اجتماع نقیضین را صورت بندد، مثاله شعر:در میان کسوت عباسیان رخسار
خلاف عادتلغتنامه دهخداخلاف عادت . [ خ ِ / خ َ ف ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف عادت . ضدآنچه عادتست . ناموافق با عادت . ناسازگار با عادت .
یکدیگرلغتنامه دهخدایکدیگر.[ ی َ / ی ِ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) یک و دیگر. (ناظم الاطباء). همدیگر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). این و آن . (ناظم الاطباء). یکدگر. همدگر. یکی و دی
پیوستهلغتنامه دهخداپیوسته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متصل . ملصق . بهم بسته . بلافصل . بی فاصله ٔ مکانی . پیوندکرده شده . موصول . مرصوص . مربوط. ملتصق . بیکدیگر دوسیده .
برادرلغتنامه دهخدابرادر. [ ب َ دَ ](اِ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ . اخوی . داداش . (فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و