ترکیلغتنامه دهخداترکی . [ ت ُ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان بازفت است که در بخش اردل شهرستان شهر کرد و 8 هزارگزی شمال باختری اردل واقع است و 72 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا
ترکیلغتنامه دهخداترکی . [ ت ُ ] (اِخ ) محمد معاویةبن محمودبن محمدبن مصطفی بن حسین بن بابامحمد تونسی حنفی رئیس العلماء بتونس بود. مردی عالم و متکلم متوفی 1294هَ . ق . اوراست . «ن
ترکیلغتنامه دهخداترکی . [ ] (اِخ ) علی بن بکمش فخرالدین ابوالحسن الترکی . وی بسال 622 هَ . ق . درگذشت . او راست : تحفةالعشاق . غایةاللذات فی شرح الهوی . مختارالقلوب . منی القلوب
ترکیلغتنامه دهخداترکی . [ ت َ ] (اِخ ) ساتلین بن ارسلان الترکی مکنی به ابومنصور، نحوی مالکی و مقیم در قدس بود و بسال 487 هَ . ق . درگذشت . او راست : مقدمه ای در نحو. (از اسماء ا
ترکیلغتنامه دهخداترکی . [ ت َ رَ ] (ص ) ترک دار : حاجت به کلاه ترکی داشتنت نیست . (گلستان ).با دلق کبود و با کلاه ترکی پیوسته کلاه ترکی بی برکی دعوی چه کنی که رهروی چالاکم نه نه
ترکيبدیکشنری عربی به فارسیترکيب , ساخت , انشاء , سرايش , قطعه هنري , ساختن , جفت سازي , سوار کني , لوازم , نصب , تاسيسات
ترکيزدیکشنری عربی به فارسینقطه تقاطع , کانون , کانون عدسي , فاصله کانوني , قطب , مرکز , مترکز کردن , بکانون اوردن , ميزان کردن
ترفئةلغتنامه دهخداترفئة. [ ت َ ف ِ ءَ ] (اِخ ) سنة الترفئة؛ نام سال چهارم ازهجرت بزمان رسول (ص ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترائبلغتنامه دهخداترائب . [ ت َ ءِ ] (ع اِ) استخوانهای سینه ، (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). استخوانهای سینه ، و این جمع تریبة است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات ). ج ِ تری