ترکهارلغتنامه دهخداترکهار. [ ت ِ ک ِ ] (اِ) تِرکِهارَن . تَرِکهازَن .ظرفی که در آن دوغ را سفت می کنند. (ناظم الاطباء).
ترکدارلغتنامه دهخداترکدار. [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که خود بر سر نهاده باشد. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ ترک . خود پوشیده : بریده ز هر سو سر ترکدارپراکنده خفتان همه دشت و غار. فردوسی .
تَرَکسارchecking 1, check cracksواژههای مصوب فرهنگستانترکهای ریز بر سطح قطعۀ لاستیک، مانند تایر، که براثر اکسایش یا پیرش پدید میآید
طرجهالةلغتنامه دهخداطرجهالة. [ طَ ج َ ل َ ] (معرب ، اِ) پنگانچه . کاسه ٔ خرد. (منتهی الارب ). طرجهارة. (آنندراج ). قیف . فنجانه . تکاو. طرجهارة. || نوعی از پنگانهای روئین است . (ذخ
ترکدارلغتنامه دهخداترکدار. [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که خود بر سر نهاده باشد. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ ترک . خود پوشیده : بریده ز هر سو سر ترکدارپراکنده خفتان همه دشت و غار. فردوسی .
تَرَکسار گرماییheat checkواژههای مصوب فرهنگستانتَرکساری که براثر گرمایش و سرمایش متناوب و سریع در سطح فلز ایجاد میشود