ترکندلغتنامه دهخداترکند. [ ت َ ک َ ] (ص ، اِ) دروغ و تزویر و مکر و حیله و فریب باشد. (برهان ) (آنندراج ).بیهوده و بی معنی و مکر و حیله و فریب . (ناظم الاطباء). ترفند. و رجوع به ت
ترکندهلغتنامه دهخداترکنده . [ ت َ ک َ دَ / دِ ] (ص ، اِ) بمعنی ترکند است که مکر و حیله و فریب و تزویر و دروغ باشد. (برهان ) (آنندراج ). گول و سبک و صحبت بیهوده و فریب . (ناظم الاط
تاکندلغتنامه دهخداتاکند. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین است . در 18هزارگزی شمال ضیأآباد واقع است و دارای 834 تن سکنه میباشد و آب آن از رودخانه ٔ قو
تربندلغتنامه دهخداتربند. [ ت َ ب َ ] (اِ) پارچه ای باشد که آنرا تر کنند و بر زخم کارد و شمشیر و امثال آن بندند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پارچه ای باشد که آنرا تر کنند و بر زخم
ترتندلغتنامه دهخداترتند. [ ت َ ت َ ] (ص ) بیهوده و بی فایده و بی مصرف .(ناظم الاطباء). و رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 275 شود. ظاهراً مصحف ترفند است . رجوع به ترفند شود.
ترخندهلغتنامه دهخداترخنده . [ ت َ خ َدَ / دِ ] (اِ) طعنه و طنز و بیهوده و مکر و حیله باشد، و به این معنی بجای خای ثخذ «ف » و «ق » هر دو نیز آمده است . (برهان ). در برهان قاطع بمعن
ترکندهلغتنامه دهخداترکنده . [ ت َ ک َ دَ / دِ ] (ص ، اِ) بمعنی ترکند است که مکر و حیله و فریب و تزویر و دروغ باشد. (برهان ) (آنندراج ). گول و سبک و صحبت بیهوده و فریب . (ناظم الاط
تربلغتنامه دهخداترب . [ ت َ ] (اِ) حیلت و زباندانی . (صحاح الفرس ). مکر و حیله و زرق و تزویر و گزاف و زبان آوری . (برهان ). مکر و حیله و گزاف و تزویر. (فرهنگ جهانگیری ). حیله و
ترفندهلغتنامه دهخداترفنده . [ ت َ ف َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی ترفند است که دروغ و بیهوده و تزویر و مکر و حیله باشد و به این معنی بجای حرف ثالث ، قاف هم بنظر آمده است . (برهان ).بیهود
ترفندلغتنامه دهخداترفند. [ ت َ ف َ ] (اِ)محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از اوستایی ترپ ، ترفیات (دزدیدن ، با تقلب سرقت کردن )، پهلوی ترفتینیتن (به حیله ربودن )، هندی باستان ترپ