ترکمانلغتنامه دهخداترکمان . [ ت ُ ] (نف مرکب ) بمعنی ترک مانند است . (برهان ). ترک مانند و ماناترک . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمه ٔ بعد شود.
ترکمانلغتنامه دهخداترکمان . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و 20 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه قرار درد. جلگه و معتدل است و 100 تن سکن
ترکمانلغتنامه دهخداترکمان . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه و 33 هزارگزی شمال باختری میانه و 3 هزارگزی شوسه ٔ میانه تبریز قرار دارد
ترکمانلغتنامه دهخداترکمان . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) لقب طایفه ای هم هست از ترکان بی اعتدال . گویند این طایفه از اولاد یافث بن نوح نیستند. (برهان ). نام طایفه ای است معروف و مشهور از گر
ترکمان کندیلغتنامه دهخداترکمان کندی . [ ت ُ ک َ ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان بهی است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد و 8 هزارگزی خاور بوکان و هفت هزار و پانصد گزی شوسه ٔ بوکان به میاندوآب
ترکمان چایلغتنامه دهخداترکمان چای . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) قریه ای از اعمال تبریز. (مرآت البلدان ).قصبه ای است در مغرب میانه بر سر راه زنجان به تبریز. رجوع به ترکمان (قصبه ٔ ترکمان ) و کل
ترکمان کندیلغتنامه دهخداترکمان کندی . [ ت ُ ک َ ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان بهی است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد و 8 هزارگزی خاور بوکان و هفت هزار و پانصد گزی شوسه ٔ بوکان به میاندوآب
ترکمان چایلغتنامه دهخداترکمان چای . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) قریه ای از اعمال تبریز. (مرآت البلدان ).قصبه ای است در مغرب میانه بر سر راه زنجان به تبریز. رجوع به ترکمان (قصبه ٔ ترکمان ) و کل
ترکمانیهلغتنامه دهخداترکمانیه . [ ت ُک َ نی ی َ ] (اِخ ) شکل عربی ترکمانان : و قاجاریه استراباد با ترکمانیه متفق شده سرکشی آغاز نمودند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 8). از انتشارات اخبا
ترکمانچایلغتنامه دهخداترکمانچای . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) (عهدنامه ٔ...) در اواخر سال 1241 هَ . ق .. (1828 م .) قشون دولت روس علی رغم عهدنامه ٔ گلستان که بر اساس آن بیش از نیمی از سرزمین