ترکتازیلغتنامه دهخداترکتازی . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) ترکتاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تاخت آوردن به شتاب و تعجیل و بی خبر و ناگاه باشد بر سبیل تاراج و غارت نمودن . (برهان ). غارتگر
ترکتازلغتنامه دهخداترکتاز. [ ت ُ ] (اِمص مرکب ) ترکتازی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق تاختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تاخت آوردن بیخبر وناگاه بر سبیل تاراج بود و غارت .
ترکتازلغتنامه دهخداترکتاز. [ ت ُ ] (نف مرکب )ترکتازنده . غارتگر. (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ):دل ترکتازان درآ ن دار و گیربرآورد از نای ترکی نفیر. نظامی (از آنندراج ).زنگی بچه ٔ ک
ترکتازلغتنامه دهخداترکتاز. [ ت ُ ] (اِمص مرکب ) ترکتازی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق تاختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تاخت آوردن بیخبر وناگاه بر سبیل تاراج بود و غارت .
ترکتازهلغتنامه دهخداترکتازه . [ ت ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ترکتاز و ترکتازی . (از ناظم الاطباء). رجوع به ترکتاز و ترک تازی شود.
شیشه دارلغتنامه دهخداشیشه دار. [ شی ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ شیشه : زمین از ترکتازی او غباری فلک از کار دانش شیشه داری .صائب .
لاف سنجیدنلغتنامه دهخدالاف سنجیدن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن : هان بکش عرفی عنان مستانه مدح خود مسنج ترکتازیها مسلم لاف سنجیها صواب .عرفی .
خشن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت دن، وحشی بودن، ترکتازیکردن، غارت کردن، چپاول کردن باتندی و خشونت رفتار کردن، برآشفتن، عصبانی شدن دیوانه بودن سرکوبکردن