ترهندهلغتنامه دهخداترهنده . [ ت َ هََ دَ / دِ ] (ص ، اِ) چیزی آراسته و با طراوت را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آراسته و منظم و با ط
تپهندهلغتنامه دهخداتپهنده . [ ] (اِخ ) قلعه ای بهند از نواحی دهلی . رجوع به تبرمانده و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 620 شود.
ترخندهلغتنامه دهخداترخنده . [ ت َ خ َدَ / دِ ] (اِ) طعنه و طنز و بیهوده و مکر و حیله باشد، و به این معنی بجای خای ثخذ «ف » و «ق » هر دو نیز آمده است . (برهان ). در برهان قاطع بمعن
ترسنده شدنلغتنامه دهخداترسنده شدن . [ ت َ س َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیمناک شدن . وحشت زده شدن . خائف شدن : ترسنده از آن شدم که ناگاه ز جان بی وصل لبت کنیم قالب خالی . سعدی .- تر
ترسندهلغتنامه دهخداترسنده . [ ت َ س َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف . ترسکار : گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ، گفت اگر شما ترسنده بودی ...
ترفندهلغتنامه دهخداترفنده . [ ت َ ف َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی ترفند است که دروغ و بیهوده و تزویر و مکر و حیله باشد و به این معنی بجای حرف ثالث ، قاف هم بنظر آمده است . (برهان ).بیهود
joiningدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
تپهندهلغتنامه دهخداتپهنده . [ ] (اِخ ) قلعه ای بهند از نواحی دهلی . رجوع به تبرمانده و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 620 شود.
ترخندهلغتنامه دهخداترخنده . [ ت َ خ َدَ / دِ ] (اِ) طعنه و طنز و بیهوده و مکر و حیله باشد، و به این معنی بجای خای ثخذ «ف » و «ق » هر دو نیز آمده است . (برهان ). در برهان قاطع بمعن
ترسنده شدنلغتنامه دهخداترسنده شدن . [ ت َ س َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیمناک شدن . وحشت زده شدن . خائف شدن : ترسنده از آن شدم که ناگاه ز جان بی وصل لبت کنیم قالب خالی . سعدی .- تر
ترسندهلغتنامه دهخداترسنده . [ ت َ س َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف . ترسکار : گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ، گفت اگر شما ترسنده بودی ...
ترفندهلغتنامه دهخداترفنده . [ ت َ ف َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی ترفند است که دروغ و بیهوده و تزویر و مکر و حیله باشد و به این معنی بجای حرف ثالث ، قاف هم بنظر آمده است . (برهان ).بیهود