ترهلةلغتنامه دهخداترهلة. [ ت َ ل َ ] (اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گیاهی است که آنرا در مغرب بجای غافت بکار برند پیش از آنکه این گیاه اخیر شناخته شده باشد. ولی مستعینی نام بربری غافت را ترملان یا ترهلان آورده است . (دزی ج 1 ص 146</
ترپهلالغتنامه دهخداترپهلا. [ ت ِ پ َ ] (هندی ، اِ) لفظی است هندی که معرب او اطریفل است و آن عبارت از ترکیب هلیله و آمله است . (الفاظ الادویه ). رجوع به اطریفل شود.
ترحلوالغتنامه دهخداترحلوا. [ ت َ ح َل ْ ] (اِ مرکب ) تَرَک حلوا که از آرد برنج و شکر و روغن درست کنند : چون کارد زنیش آنگه پیش تو بیفتدمانند دو کاسه که بود پر ترحلوا.ناصرخسرو (دیوان ص 499).
ترهلالغتنامه دهخداترهلا. [ ت َ هََ ] (اِ) ترهلان . طُبّاق . طُبّاقَه . قونیزا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طباق و طباقه و ترهلان شود.
مترهلةلغتنامه دهخدامترهلة. [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مترهل . نرم . لغ. جنبان : اسنان مترهلة؛ دندانهای لغ. دندانهای جنبان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).