ترمیلغتنامه دهخداترمی . [ ت َ رَم ْ می ] (ع مص ) تیر در نشانه وجز آن انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): یقال خرجت اترمی اذا خرجت ترمی فی الاغراض و فی
ترمیلغتنامه دهخداترمی . [ ت َ رَم ْ می ] (ع مص ) تیر در نشانه وجز آن انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): یقال خرجت اترمی اذا خرجت ترمی فی الاغراض و فی
کالریلغتنامه دهخداکالری . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) یا میلی ترمی . واحد مقدار حرارت . و آن عبارت است از حرارت لازم برای رسانیدن درجه ٔ حرارت یک کیلوگرم آب از 14/5 درجه سانتیگراد به
حجر بحریلغتنامه دهخداحجر بحری . [ ح َ ج َ رِ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: قال الغافقی هو حجرٌ یوجد فی ارض المغرب ترمی به امواج البحر کثیراً و هو علی شکل الفلک التی
مترمیلغتنامه دهخدامترمی . [ م ُ ت َ رَم ْ می ] (ع ص ) آن که تیر در نشانه اندازد. (آنندراج ). به نشانه اندازنده ٔ تیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترمی شود.
تر شدنلغتنامه دهخداتر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نمدار شدن . (ناظم الاطباء). مرطوب شدن . خیس گشتن : گذاره شد از خسروی جوشنش بخون تر شد آن شهریاری تنش . دقیقی .اگر آب بودی مگر