ترمزلغتنامه دهخداترمز. [ ت ُ م ُ ] (روسی ، اِ) آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند گویا لفظ مذکور ماخوذ از زبان روسی است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از رو
ترمزلغتنامه دهخداترمز.[ ت َ رَ م ْ م ُ ] (ع مص ) اضطراب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال ترم
متوقف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دن، ساکت کردن، بُریدن، ایستاندن، ازحرکت بازداشتن، ترمز کردن، متوقف کردن آرام کردن
لئونلغتنامه دهخدالئون . [ ل ِ ئُن ْ ] (اِخ ) نام نخستین اسیر از سپاهیان یونانی که به دست سپاهیان بحرپیمای ایران افتاد توضیح اینکه در جنگهای دریائی بین سپاهیان ایران و یونان هنگا
ماهچهلغتنامه دهخداماهچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر ماه یعنی ماه کوچک و خرد. (ناظم الاطباء). || هلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : طوطی بچگان را سلب سبز بریدندشلوارک با ماهچ
رساندنلغتنامه دهخدارساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص ) رسانیدن . کسی یا چیزی را به جایی یا نزد کسی بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رسانیدن . آوردن . فرستادن . بردن : مرا با سپاهم بدان سو رس
گذشتنلغتنامه دهخداگذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ.