ترمرالغتنامه دهخداترمرا. [ ت ِ م ِ ] (اِ) در هندی جرجیر را گویند. رجوع به الفاظ الادویه و جرجیر شود.
تامرالغتنامه دهخداتامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) طسوجی است در جانب شرقی بغداد و دارای نهر وسیعی است که در هنگام مد، سفینه ها در آن آمد و رفت کنند. این نهر از کوههای شهر زور و کوههای
تامرادیلغتنامه دهخداتامرادی . [ م ُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). و رجوع به طیبی و فارسنامه ٔ ناصری و جغرا
تامرانلغتنامه دهخداتامران . [ م َ ](اِخ ) موضعی است در کنارنهر «نَلِن ِ» در هند. (ماللهند بیرونی ص 131 س 17).
ترخرانهلغتنامه دهخداترخرانه . [ ت َخ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شعوری این کلمه را معادل ترخینه آورده است . رجوع به لسان العجم ج 1 ورق 292 ب شود.
ترکرانلغتنامه دهخداترکران . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) از محلات ناحیه ٔ آمل است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 114 شود.
تامرالغتنامه دهخداتامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) طسوجی است در جانب شرقی بغداد و دارای نهر وسیعی است که در هنگام مد، سفینه ها در آن آمد و رفت کنند. این نهر از کوههای شهر زور و کوههای
تامرادیلغتنامه دهخداتامرادی . [ م ُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). و رجوع به طیبی و فارسنامه ٔ ناصری و جغرا
تامرانلغتنامه دهخداتامران . [ م َ ](اِخ ) موضعی است در کنارنهر «نَلِن ِ» در هند. (ماللهند بیرونی ص 131 س 17).
ترخرانهلغتنامه دهخداترخرانه . [ ت َخ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شعوری این کلمه را معادل ترخینه آورده است . رجوع به لسان العجم ج 1 ورق 292 ب شود.
ترکرانلغتنامه دهخداترکران . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) از محلات ناحیه ٔ آمل است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 114 شود.