ترماءلغتنامه دهخداترماء. [ ت َ ] (ع مص ) تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیر انداختن یکی دیگری را. (اقرب الموارد).
تجماءلغتنامه دهخداتجماء. [ ت َ ج َم ْ م ُءْ ] (ع مص ) ترنجیدن و فراهم آمدن در جامه ٔ خود. || فراهم آمدن قوم از هر جا. || گرفتن و پنهان ساختن چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار
ترباءلغتنامه دهخداترباء. [ ت َ ] (ع اِ) خاک . تراب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تراب . (اقرب الموارد) (المنجد): لاضربنه حتی یعض ّ بالترباء. (اقرب الموارد). زمین . (منتهی ا
ترشاءلغتنامه دهخداترشاء. [ ت ِ ] (ع اِ) رسن دلو، و مذکور است در «رش و». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ریسمان دلو. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
ترمالغتنامه دهخداترما. [ ت َ رَ ] (ع ) این کلمه را همیشه مرکب با «لا» استعمال کرده «لاترما» گویندیعنی لاسیما. (ناظم الاطباء). و رجوع به لاترما شود.
ترمالغتنامه دهخداترما. [ ت ِ ] (ع اِ) شالة ترما و بقچه ٔ ترما، شال کشمیر. (دزی ج 1 ص 146) رجوع به ترمه شود.
مراماةلغتنامه دهخدامراماة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ر م ی ») همدیگر را تیر انداختن . کسی را تیر انداختن . (از منتهی الارب ).با کسی تیر انداختن . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی تیر یا سن
تجماءلغتنامه دهخداتجماء. [ ت َ ج َم ْ م ُءْ ] (ع مص ) ترنجیدن و فراهم آمدن در جامه ٔ خود. || فراهم آمدن قوم از هر جا. || گرفتن و پنهان ساختن چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار
ترباءلغتنامه دهخداترباء. [ ت َ ] (ع اِ) خاک . تراب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تراب . (اقرب الموارد) (المنجد): لاضربنه حتی یعض ّ بالترباء. (اقرب الموارد). زمین . (منتهی ا
ترشاءلغتنامه دهخداترشاء. [ ت ِ ] (ع اِ) رسن دلو، و مذکور است در «رش و». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ریسمان دلو. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
ترمالغتنامه دهخداترما. [ ت َ رَ ] (ع ) این کلمه را همیشه مرکب با «لا» استعمال کرده «لاترما» گویندیعنی لاسیما. (ناظم الاطباء). و رجوع به لاترما شود.