ترلکلغتنامه دهخداترلک . [ ت ِ ل ِ ] (اِ) جامه ٔ آستین کوتاه پیش واز. (برهان ) (ناظم الاطباء). قبا و جامه ٔ آستین کوتاه را گویند و چون این لغت در فرهنگها نیست و در برهان آورده ظن
تالکلغتنامه دهخداتالک . (اِ) از سنگهای معدنی که بشکل ورقه ورقه یافت شود که آن را صلایه کنند و در طب و صنعت بکار برند و طلق معرب آن است . رجوع به کتاب ماللهند بیرونی ص 92 س 13 و
تالکانلغتنامه دهخداتالکان . [ ] (اِخ ) صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج ، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: «تالکان و تلکان ، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در
تالکونلغتنامه دهخداتالکون . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) از طوایف شمال هند طبق نوشته ٔ باچ پران . رجوع به ماللهند بیرونی ص 152 شود.
تالکیلغتنامه دهخداتالکی . (اِ) گشنیز صحرایی باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). گشنیز کوهی . (برهان ) (آنندراج ). گشنیج دشتی . (شرفنامه ٔ منیری ). گشنیز بری . (ناظم الاط
تراکاستنلغتنامه دهخداتراکاستن . [ ت َ ت َ ] (مص ) چکیدن و تقطیر شدن . || عرق کردن و خوی نمودن . (ناظم الاطباء).
ترلیکلغتنامه دهخداترلیک . [ ت ِ ] (اِ) بمعنی ترلک است که قبای آستین کوتاه پیش واز باشد. (برهان ). ترلک . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : معطر است دماغم ز بوی ترلیکش ملازم
تلکلغتنامه دهخداتلک . [ ت ِ ل َ ] (اِ) جامه ٔ پیش واز و آستین کوتاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ پیشواز که ترلک نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) : قبا بسته سرو از عطای جزیت تلک د
جورپورلغتنامه دهخداجورپور. (اِ) پرنده ایست خوب رفتار آتشخوار، و آنرا ترنگ و ترلک و تورنگ و چوز و کبک گویند، بتازیش تذرو خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به جوربور شود.
درلکلغتنامه دهخدادرلک . [ دِ ل ِ ] (اِ) جامه ٔ کوتاه قد آستین کوتاه پیش واز. (برهان ). جامه ٔ پیش باز آستین کوتاه . (آنندراج ) (انجمن آرا). درلیک . ترلک . ترلیک . لباچه . صدره .
درلیکلغتنامه دهخدادرلیک . [ دِ ] (اِ) قبای پیش واز آستین کوتاه .(برهان ). درلک . ترلک . ترلیک . و رجوع به درلک شود.