ترفعلغتنامه دهخداترفع. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) برتری نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برتری کردن . (دهار). بلندی گرفتن و بالا شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بلندی
ترفعفرهنگ مترادف و متضاد۱. برتری جستن ۲. خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن ۳. برتریداشتن، برتر بودن، سر بودن
ترفعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بلندی جستن؛ به بلندی گراییدن.۲. خود را از دیگران برتر دانستن.۳. بلند شدن.۴. بلندمرتبه شدن.۵. سربلندی.۶. غرور؛ تکبر.
ترفعفرهنگ انتشارات معین(تَ رَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برتری نمودن ، بلندی جستن . 2 - سربلندی ، غرور.
تراعلغتنامه دهخداتراع . [ ت َرْ را ] (ع اِ) دربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَوّاب . (المنجد) (اقرب الموارد). || سیلی که وادی را پر گرداند. (منتهی الارب ) (آنن
تراعیةلغتنامه دهخداتراعیة. [ ت ُ / ت ِ عی ی َ ] (ع اِ) ترعی . ترعیة. ترعایة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده ٔ شتران . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
ترافعلغتنامه دهخداترافع. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم چیزی برداشتن . (زوزنی ) (آنندراج ) (المنجد). بلند کردن چیزی را بواسطه ٔ اتفاق در جهد و کوشش دو نفر. (ناظم الاطباء). || با هم عرض
تیفعلغتنامه دهخداتیفع. [ ت َ ی َف ْ ف ُ ] (ع مص ) بر پشته برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : ترفع فلان و تیفع. (اقرب الموارد).
مترفعلغتنامه دهخدامترفع. [ م ُ ت َ رَف ْ ف ِ ] (ع ص ) برافراخته شده و بلند کرده شده . || متکبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفع شود.
ترنحلغتنامه دهخداترنح . [ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ع مص ) یاویدن از مستی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متمایل شدن از مستی و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تفوقلغتنامه دهخداتفوق . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فواق فواق مکیدن بچه شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال
تفویفلغتنامه دهخداتفویف . [ ت َ ] (ع مص ) برد با خطهای سپید بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). برد با خطها و نقطه های سفید بافتن . (زوزنی ). نگارین کردن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندر