ترغازهلغتنامه دهخداترغازه . [ ت َ زَ / زِ ] (ص ) غالب و سرکش . (فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). غالب و صاحب حکم و سرکش . (برهان ) : همی کوشم به خاموشی ولیکن زین شکرنوشی شدم هم
ترازه آسلغتنامه دهخداترازه آس . [ تْرا / ت ِ زِ ] (اِخ ) یکی از سناتورهای روم که علیه نرون برخاست و محکوم بمرگ شد و در سال 66 م . اعدام گردید.
ترازه 1ballast 2واژههای مصوب فرهنگستانمواد سنگینی که برای حفظ تعادل در شناور یا هواگَرد قرار میدهند
ترازه آسلغتنامه دهخداترازه آس . [ تْرا / ت ِ زِ ] (اِخ ) یکی از سناتورهای روم که علیه نرون برخاست و محکوم بمرگ شد و در سال 66 م . اعدام گردید.
انبار ترازهگیریfloodable hold, ballast holdواژههای مصوب فرهنگستاندر بسیاری از کشتیها، از جمله کشتیهای فلهبر، هر انباری که بتوان آن را برای ترازهگیری با آب دریا پر کرد