ترضیه خواستنلغتنامه دهخداترضیه خواستن . [ ت َ ی َ / ی ِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب رضا و خشنودی کردن و معذرت خواستن . (ناظم الاطباء).
ترضیهلغتنامه دهخداترضیه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (از ع ، مص ) خشنود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (مجمل اللغه ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خشنو
ترئیةلغتنامه دهخداترئیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بنمودن کسی را خلاف اعتقاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || پیش کردن کسی را آینه ، یا پیش داشتن او را تا بین
اردشیر اوللغتنامه دهخدااردشیر اول . [ اَ دَ / دِ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) هخامنشی . نام این شاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های شاهان هخامنشی - اَرت َ خْشَثْرَ ، در نسخه ٔ بابلی کتیبه ها -
طیفوریلغتنامه دهخداطیفوری . [ طَ ] (اِخ ) مردی طبیب بود. حنین بن اسحاق چندین کتاب از وی در فن پزشکی یاد و نقل کرده . از پیشوایان پزشکان و فاضلی در فن خویش حاذق بود و عبداﷲ نام داش
ترضیلغتنامه دهخداترضی . [ ت َ رَض ْ ضی ] (ع مص ) خشنودی کردن پس از جهد. (تاج المصادر بیهقی ). خشنود شدن . (زوزنی ). خشنود کردن . (آنندراج ). خواستن خشنودی کسی را و خشنود کردن .(
امید داشتنلغتنامه دهخداامید داشتن . [ اُ/اُم ْ می ت َ ] (مص مرکب ) امیدوار بودن . امل . (فرهنگ فارسی معین ). ترجیه . (تاج المصادر بیهقی ). امید داشتن بر چیزی و یا در چیزی ؛ چشم داشتن
تهشملغتنامه دهخداتهشم . [ ت َ هََ ش ْ ش ُ ] (ع مص ) شکسته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکسته شدن درخت از خشکی . (از اقرب الموارد). || شکستن . (منتهی الارب ) (