ترش شیرینلغتنامه دهخداترش شیرین . [ ت ُ ش ُ شی / ت ُرُ شی ] (ص مرکب ) طعمی که از امتزاج ترشی و شیرینی بهم رسد و آن را میخوش و بتازی مُزّ خوانند. (از آنندراج ). میخوش و نیم ترش . (ناظ
ترش و شیرینلغتنامه دهخداترش و شیرین . [ ت ُ / ت ُ رُ ش ُ شی ] (ص مرکب ) ترش شیرین . میخوش . مَلَس : و نیشو اندرسردی بیش از همه است و ترش و شیرین او طبع را نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی
ترشلغتنامه دهخداترش . [ ت َ / ت َ رَ ] (ع مص ) سبکی کردن و بدخلق گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سبک شدن و بدخو شدن . (از المنجد). || بخل نمودن . (از منتهی الارب )(آنند
ترشلغتنامه دهخداترش . [ ت َ رِ] (ع ص ) سبک و بدخلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بدخلق . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بخیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعت است از تر
ترش و شیرینلغتنامه دهخداترش و شیرین . [ ت ُ / ت ُ رُ ش ُ شی ] (ص مرکب ) ترش شیرین . میخوش . مَلَس : و نیشو اندرسردی بیش از همه است و ترش و شیرین او طبع را نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی
شیرینلغتنامه دهخداشیرین . (ص نسبی ) هر چیزکه نسبت به شیر داشته باشد، خصوصاً در حلاوت . (آنندراج ) (بهار عجم ). || طفل شیرخواره . (ناظم الاطباء). شیری . || هر چیز که مزه ٔ قند و ن
چیک لکلغتنامه دهخداچیک لک . [ ل َ ] (اِ) نام ترکی میوه ای است شبیه به دل گنجشک که دانه های ریزی شبیه به دانه های میوه ٔ توت دارد. رنگ رسیده ٔ آن سرخ تیره و مزه اش ترش شیرین است و
سخرلغتنامه دهخداسخر. [ س ُ خ َ ] (ع اِ) تره ای است بخراسان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نباتی است که در اول بهار پدید آید و طعم او ترش شیرین بود و در لون به شبت و برگ همیون مشا