ترشیدهلغتنامه دهخداترشیده . [ ت ُ / ت ُ رُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) ترش شده . || دختر ترشیده ؛ در تداول عامه ،دختری که بسیارسال شده و هنوز به شوهر نرفته است .
ترشیدهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ترششده.۲. مادۀ خوراکی فاسدشده.۳. [عامیانه، مجاز] ویژگی دختر مجردی که از سن ازدواج گذشته باشد.
تراشیده شدنلغتنامه دهخداتراشیده شدن . [ ت َ دَ / دِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) لاغر شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تراشیدهلغتنامه دهخداتراشیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) سترده و خراشیده و رندیده . (ناظم الاطباء). || آنچه پس از تراشیدن بحاصل آید: چوب تراشیده ، ریش تراشیده ، سنگ تراشیده ؛ صاف و هم
خمیرمایهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخمیر ترشیده که از آرد گندم، روغن، شیر، یا ماست درست میکنند و مقدار کمی از آن را در خمیری که برای نان پختن تهیه میکنند میزنند تا برآید و فطیر نشود؛ خمیرترش.