ترشه واشلغتنامه دهخداترشه واش . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) به لغت تنکابن حماض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ترشه و حماض شود.
ترشهلغتنامه دهخداترشه . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام میوه ای است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || رستنیی باشد که تخم آنرا بعربی بزرالحماض و حب الرش
حمضیضلغتنامه دهخداحمضیض . [ ح َ ] (ع اِ) نوعی ترشک بری است . (ناظم الاطباء). نوع صغیر حماض است شبیه به سه برگه و در تنکابن ترشه و آش نامند.
چوب چینیلغتنامه دهخداچوب چینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است . برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ ن
علوفةلغتنامه دهخداعلوفة. [ ع ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ عَلَف . رجوع به علف و نیز رجوع به أعلاف و عِلاف شود. و در تداول فارسی زبانان جمع آن علوفات آید. خوراک ستور از کاه و جو و علف و یو
ارمغانلغتنامه دهخداارمغان . [ اَ م َ / م ُ ] (اِ) تحفه ای باشد که چون از جائی آیند بجهت دوستان بیاورند. (جهانگیری ). سوغاتی را گویند که چون از جائی بیایند بجهت دوستان بطریق ره آور
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) مایعی سپید و شیرین که از پستان همه ٔ حیوانات پستاندار ترشح می کند، و به تازی لبن گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شیر است که می خورند، و به