ترشاثالغتنامه دهخداترشاثا. [ ت ِ ] (اِخ ) (آقای ولایت ) لقب حکام فرس بود. (کتاب عزرا 2:63، کتاب نحمیا 7:65 و 70 و 8:9 و 10:1) (قاموس کتاب مقدس ).
ترابانیدنلغتنامه دهخداترابانیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تراوانیدن : و آن را که همه ٔتن و همه ٔ رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دف
تراثلغتنامه دهخداتراث . [ ت ُ ] (ع اِ) میراث . (آنندراج )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه از مرده بکسی رسد. (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء). و اصل التاء فیه واو.
تراث تقليديدیکشنری عربی به فارسیاموزش , معرفت , دانش , مجموعه معارف وفرهنگ يک قوم ونژاد , فرهنگ نژادي , افسانه هاوروايات قومي , فاصله بين چشم ومنقار (يا دماغ) حيوانات
تُّرَاثَفرهنگ واژگان قرآنارث (ارث و وراثت به معناي انتقال قهري و بدون معامله دسترنج کسي است به غير ، و به همين جهت مالي را که از ميت به وارثش منتقل ميشود ميراث - با قلب واو به ي - و ترا
حبابلغتنامه دهخداحباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. در رجال کشی (متوفی بسال 450 هَ . ق .) ذکر او آمده و در برخی نسخ آن ، یزید به زید تبدیل شده است . کشی گوید: حباب بن یزید با حارثة
حتاتلغتنامه دهخداحتات . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن یزیدبن علقمةبن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی ... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند.
ترابانیدنلغتنامه دهخداترابانیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تراوانیدن : و آن را که همه ٔتن و همه ٔ رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دف
تراثلغتنامه دهخداتراث . [ ت ُ ] (ع اِ) میراث . (آنندراج )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه از مرده بکسی رسد. (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء). و اصل التاء فیه واو.