ترس و باکلغتنامه دهخداترس و باک .[ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وحشت . بیم . خوف .- بی ترس و باک ؛ بی ترس و بی باک .خالی از وحشت و بیم : که تا گیتی از هر بدی پاک کردجهان جمله ب
ترس و بیملغتنامه دهخداترس و بیم . [ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترس و باک . خوف و هراس . و رجوع به ترس و «ترس و باک » شود.
ترسلغتنامه دهخداترس . [ ت َ ] (اِ) پارسی باستان و اوستایی ترس ، اشکاشمی تراس ، گورانی ترس ، گلیکی ترس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خوف و بیم . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)
باکلغتنامه دهخداباک . (اِ) ترس . بیم . (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). وحشت . هول . خوف . (ناظم الاطباء).رعب . روع . جبن . هراس . (آنندراج ). خشیت : به یک هفته د
ترسندهلغتنامه دهخداترسنده . [ ت َ س َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف . ترسکار : گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ، گفت اگر شما ترسنده بودی ...
خداوندلغتنامه دهخداخداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) رب . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). نامی از نام های الهی . خدا. خدای . پروردگار. اﷲتعالی : چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت نزدیک