مرغ توفان دیومِدی ترسوDiomedea cautaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دیومِدیان و راستۀ کبوتردریاییسانان با بدن سفید و سر خاکستری تیره که روی پر و دم آن سیاه و زیرش سفید است؛ منقار آن زرد است و لکهای تیره در بخش
ترسولغتنامه دهخداترسو. [ ت َ ] (ص نسبی ) (از: «ترس » + «َو»، ظاهراً علامت کثرت ) جبان و صاحب جبن و کم جرئت . (ناظم الاطباء). پرترس . بسیارترس . در تداول عوام ، بزدل آنکه از هر چ
ترسولغتنامه دهخداترسو. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی در کلارستاق . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 108 و ترجمه ٔ وحید ص 146 شود.
نخیبلغتنامه دهخدانخیب . [ ن َ ] (ع ص ) مرد بددل و عقل رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مرد ترسو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، نُخُب .
اختهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی مرد یا حیوان نر که بیضهاش را کشیده باشند؛ خایهکشیده.۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی مرد ترسو و فاقد صفات مردانگی.۳. (اسم) [قدیمی] اسب.
رعشنلغتنامه دهخدارعشن . [ رَ ش َ ] (ع ص ) مرد به اهتزازرونده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرتعش . (اقرب الموارد). || مرد بددل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی ا
هبیتلغتنامه دهخداهبیت . [ هََ / هَِ ی َ ] (ع ص ) مرد جن زده . || مرد ترسو. || ترسوی عقل و هوش باخته چون مهبوت . || نادان . احمق . گول . (معجم متن اللغة).
هبیتلغتنامه دهخداهبیت . [ هََ ] (ع ص ) مهبوت . مرد بددل و بی خرد. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). مرد بددل و ترسو و کم خرد. (ناظم الاطباء). مرد ترسو و بی خرد. (اقرب الموارد). م