تردستلغتنامه دهخداتردست . [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) مردم جلد وچست و چابک را گویند. (برهان ). چست و چابک . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از چست و چالاک و چابک بود. (انجمن آرا). جَلد و چابک و چالاک و ماهر. (ناظم الاطباء). چست وچالاک . (غیاث اللغات ). در این ترکیب لفظ تر بمعنی چست و چالاک است . (آنندراج ). ||
تردستفرهنگ فارسی عمید۱. زرنگ؛ ماهر.۲. چستوچابک.۳. کسی که چیزی را بهآسانی و بهسرعت برباید.۴. نیرنگباز.۵. شعبدهباز.
تردستلغتنامه دهخداتردست . [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) مردم جلد وچست و چابک را گویند. (برهان ). چست و چابک . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از چست و چالاک و چابک بود. (انجمن آرا). جَلد و چابک و چالاک و ماهر. (ناظم الاطباء). چست وچالاک . (غیاث اللغات ). در این ترکیب لفظ تر بمعنی چست و چالاک است . (آنندراج ). ||
تردستفرهنگ فارسی عمید۱. زرنگ؛ ماهر.۲. چستوچابک.۳. کسی که چیزی را بهآسانی و بهسرعت برباید.۴. نیرنگباز.۵. شعبدهباز.
تردستلغتنامه دهخداتردست . [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) مردم جلد وچست و چابک را گویند. (برهان ). چست و چابک . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از چست و چالاک و چابک بود. (انجمن آرا). جَلد و چابک و چالاک و ماهر. (ناظم الاطباء). چست وچالاک . (غیاث اللغات ). در این ترکیب لفظ تر بمعنی چست و چالاک است . (آنندراج ). ||
تردستفرهنگ فارسی عمید۱. زرنگ؛ ماهر.۲. چستوچابک.۳. کسی که چیزی را بهآسانی و بهسرعت برباید.۴. نیرنگباز.۵. شعبدهباز.