ترحلغتنامه دهخداترح . [ ت َ ] (ع اِ) فقر و درویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : و از حصول آن استعداد، فرحی بی برح و فرجی بی ترح ... دریابند. (دره ٔ نادره چ شهیدی
ترحلغتنامه دهخداترح . [ ت َ رَ ] (ع اِ) اندوه . ضد فرح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه و غم که ضد فرح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حزن و غم . (المنجد). غم . (اقرب ال
ترحلغتنامه دهخداترح . [ ت َ رَ ] (ع مص ) اندوه گین شدن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محزون گشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد
ترحلغتنامه دهخداترح . [ ت َ رِ ] (ع ص ) کم خیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). || بسیاراندوه . (از المنجد).
ترهلغتنامه دهخداتره . [ ت َ ] (اِ) دندانهای کلید را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاه تیزی را نیز گفته اند که بر سرهای دانه های جو و گندم درخوشه میباشد. و باین دو معنی با
ترهلغتنامه دهخداتره . [ ت َ رَه ْ ] (ع مص ) در ترهات افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد).
ترهلغتنامه دهخداتره . [ ت ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ، تراریه . (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). ناس
ترحابلغتنامه دهخداترحاب . [ ت َ ] (ع مص ) دعای نیک و خوش . (از اقرب الموارد) (از المنجد): الدعاء الی الرحب . (اقرب الموارد). مرحبا گفتن . (ناظم الاطباء) : من نیز بدین بشارت استبش
ترحاللغتنامه دهخداترحال . [ ت َ ] (ع مص ) کوچ کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سفر و کوچ و رحلت . (ناظم الاطباء) : و امن و امان بر سبیل ترحال در حال کمر بست . (جهانگشای جوینی ).
ترحبلغتنامه دهخداترحب . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص ) مرحبا گفتن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خوش آمد گفتن و مرحبا گفتن . (ناظم الاطباء): ترحب به ؛ دعاه الی الرحب و السعة؛ قال له
ترحرحلغتنامه دهخداترحرح . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) فراخ کردن اسب پایها را تا کمیز اندازد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترحللغتنامه دهخداترحل . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص ) کوچ کردن . (متن اللغة) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتقال قوم از مکانی . (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || سوار شدن
ترحةلغتنامه دهخداترحة. [ ت َ ح َ ] (ع اِ) غم . (از اقرب الموارد): و ما من فرحة الا و بعدها ترحة. (اقرب الموارد) : ابداً یولد ترحة من فرحة و یصب غماً منتهاه سرور. (سندبادنامه ص 3
ترحابلغتنامه دهخداترحاب . [ ت َ ] (ع مص ) دعای نیک و خوش . (از اقرب الموارد) (از المنجد): الدعاء الی الرحب . (اقرب الموارد). مرحبا گفتن . (ناظم الاطباء) : من نیز بدین بشارت استبش
ترحاللغتنامه دهخداترحال . [ ت َ ] (ع مص ) کوچ کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سفر و کوچ و رحلت . (ناظم الاطباء) : و امن و امان بر سبیل ترحال در حال کمر بست . (جهانگشای جوینی ).
ترحبلغتنامه دهخداترحب . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص ) مرحبا گفتن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خوش آمد گفتن و مرحبا گفتن . (ناظم الاطباء): ترحب به ؛ دعاه الی الرحب و السعة؛ قال له
ترحرحلغتنامه دهخداترحرح . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) فراخ کردن اسب پایها را تا کمیز اندازد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).