ترجیلغتنامه دهخداترجی . [ ] (اِخ ) شهرکیست آبادان و قدیمترین شهریست اندر طبرستان . (حدود العالم چ ستوده ص 145).
ترجیلغتنامه دهخداترجی . [ ت َ رَج ْ جی ] (ع مص ) امید داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). امید داشتن بچیزی که ممکن باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). امید داشتن به چیزی . (از ا
ترجینلغتنامه دهخداترجین . [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن ستور را در منزل بر علف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازداشتن ستور را در خانه جهت علف . (ناظم الاط
ترجیبلغتنامه دهخداترجیب . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ و باشکوه داشتن کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تعظیم . (غیاث
ترجیح دادنلغتنامه دهخداترجیح دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) رجحان و برتری و فزونی و فضیلت دادن کسی یا چیزی را بر دیگری . سبقت و تقدم بچیزی یا بکسی دادن : ترجیح میدهد بپدر اوستاد راهر کس
ترجیح یافتنلغتنامه دهخداترجیح یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رجحان و فزونی و فضیلت بدست آوردن : هم ز حق ترجیح یابد یک طرف زآن دو یک را برگزیند زآن کنف . مولوی .در دلش تأویل چون ترجیح
ترجیحلغتنامه دهخداترجیح . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). افزونی نهادن . (مصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (آنندراج ). دادن کسی را راجح و ما
ترجینلغتنامه دهخداترجین . [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن ستور را در منزل بر علف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازداشتن ستور را در خانه جهت علف . (ناظم الاط
ترجیبلغتنامه دهخداترجیب . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ و باشکوه داشتن کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تعظیم . (غیاث
ترجیح دادنلغتنامه دهخداترجیح دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) رجحان و برتری و فزونی و فضیلت دادن کسی یا چیزی را بر دیگری . سبقت و تقدم بچیزی یا بکسی دادن : ترجیح میدهد بپدر اوستاد راهر کس
ترجیح یافتنلغتنامه دهخداترجیح یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رجحان و فزونی و فضیلت بدست آوردن : هم ز حق ترجیح یابد یک طرف زآن دو یک را برگزیند زآن کنف . مولوی .در دلش تأویل چون ترجیح
ترجیحلغتنامه دهخداترجیح . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). افزونی نهادن . (مصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (آنندراج ). دادن کسی را راجح و ما