ترترةلغتنامه دهخداترترة. [ ت َ ت َ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه
طرطرةلغتنامه دهخداطرطرة. [ طَ طَ رَ ] (ع مص ) گفتن و ناکردن . || بسوی خود خواندن بز را برای دوشیدن . || طرطرةُالقطا؛ آواز قطا. (منتهی الارب ). آواز مرغ سنگخوار. || بلند کردن دم .
ترهرهلغتنامه دهخداترهره . [ ت َ رَ رُه ْ ] (ع مص ) سرخ و سپید شدن تن کسی از نعمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سپید شدن تن کسی از نعمت . (از اقرب الموارد). سپید و ن
تترهلغتنامه دهخداتتره . [ ت َ رِ ] (اِ) بمعنی مسخرگی و لاغ باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی که الفاظ دیگرش تتربو و تتربوه هم هست . (فرهنگ نظام ) :
ترارهلغتنامه دهخداتراره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) ترس و ترسو و جبان . || مزبله . (ناظم الاطباء) (استینگاس ).
ترارةلغتنامه دهخداترارة. [ ت َ رَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . (زوزنی ). فربه و باگوشت شدن جسم کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد): فی بدنه ترارة؛ ای سمن و بض
ترهرهلغتنامه دهخداترهره . [ ت َ رَ رُه ْ ] (ع مص ) سرخ و سپید شدن تن کسی از نعمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سپید شدن تن کسی از نعمت . (از اقرب الموارد). سپید و ن
تترهلغتنامه دهخداتتره . [ ت َ رِ ] (اِ) بمعنی مسخرگی و لاغ باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی که الفاظ دیگرش تتربو و تتربوه هم هست . (فرهنگ نظام ) :
ترارهلغتنامه دهخداتراره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) ترس و ترسو و جبان . || مزبله . (ناظم الاطباء) (استینگاس ).
ترارةلغتنامه دهخداترارة. [ ت َ رَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . (زوزنی ). فربه و باگوشت شدن جسم کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد): فی بدنه ترارة؛ ای سمن و بض
تربرهلغتنامه دهخداتربره . [ ت َ ب َ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از انگور است . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از انگور است ، و آنرا تُربک با اول مضموم نیز گویند. (انجمن