تربیت کردنلغتنامه دهخداتربیت کردن .[ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرورش دادن و کردن و تعلیم کردن . (ناظم الاطباء). پروردن . پروریدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تربیت و تعلیم ش
تربیت کردنفرهنگ مترادف و متضادادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن
تثبیت کردنفرهنگ مترادف و متضادپابرجا کردن، برقرار کردن، ثابت ساختن، استوار کردن، برجای داشتن، محکم کردن، تحکیم بخشیدن
فرهنجیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهادب کردن؛ تربیت کردن: ◻︎ چنانت بفرهنجم ای بدنهاد / که ناری دگرباره ایران به یاد (فردوسی۲: ۴۲۹).