تربانلغتنامه دهخداتربان . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تُراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تُراب شود.
تربانلغتنامه دهخداتربان . [ ت ُ ] (اِخ ) این نام در شعر متنبی آمده ، شارحان دیوان نویسند: جایی است در عراق ، و این قول اشتباه است و صحیح این است که نام نقبی است پیش از حسمی از جا
تربانلغتنامه دهخداتربان . [ ت ُ ] (اِخ ) نام وادیی است میان ذات الجیش و مَلَل و السیالة، آبهای فراوانی دارد. رسول خدا در غزوه ٔ بدر بدانجا فرودآمد و منزل عروةبن اذینة شاعر کلابی
تربانتنلغتنامه دهخداتربانتن . [ ت ِ رِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) جوهر تربانتین . هیدروکربور از اسانس تربانتین . رجوع به تربانتین و هیدروکربور شود.
تربانتینلغتنامه دهخداتربانتین . [ ت ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) در زبان فرانسه عصیر سقزی طیاری را گویند که بخودی خود و یا به اعانت شکافهای مصنوعی از اشجار مختلف الطایفه اخذ می کنند و در ط
تربانیلغتنامه دهخداتربانی . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف بن ابراهیم تربانی ، مکنی به ابوعلی ، از قریه ٔ تربان سمرقند. فقیه و محدث است . از محمدبن اسحاق سمعانی الصغانی روایت داردو به
تربانیلغتنامه دهخداتربانی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به تربان که قریه ای از قراءفرمک در پنج فرسخی سمرقند در سغد. (انساب سمعانی ).
تربانیلغتنامه دهخداتربانی . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف بن ابراهیم تربانی ، مکنی به ابوعلی ، از قریه ٔ تربان سمرقند. فقیه و محدث است . از محمدبن اسحاق سمعانی الصغانی روایت داردو به
تربانیلغتنامه دهخداتربانی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به تربان که قریه ای از قراءفرمک در پنج فرسخی سمرقند در سغد. (انساب سمعانی ).
تربانتنلغتنامه دهخداتربانتن . [ ت ِ رِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) جوهر تربانتین . هیدروکربور از اسانس تربانتین . رجوع به تربانتین و هیدروکربور شود.
تربانتینلغتنامه دهخداتربانتین . [ ت ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) در زبان فرانسه عصیر سقزی طیاری را گویند که بخودی خود و یا به اعانت شکافهای مصنوعی از اشجار مختلف الطایفه اخذ می کنند و در ط