تربالواژهنامه آزادتَربال هر بنای بلند در أصل نام بنای بلندی که اردشیر بابکان در شرقی شهرگور در پارس ساخت و بر نوک آن آتشکده ای برفروخت سپستر در عربی وارد شد و طربال خوانده شد و ب
طرباللغتنامه دهخداطربال . [ طِ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). || مناره ای است در منجشانیه . یاقوت از ابن شمیل نقل کرده گوید: الطربال بناء یبنی علما للغایة التی
طرباللغتنامه دهخداطربال . [ طِ ] (ع اِ) مناره ٔ بلند مبنی بر کوه . || هر بنای بزرگ و بلند . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باره ٔ دیوار بلند. پاخسه بر بُن دیوار. || در میان شهر (فیرو
طربالفرهنگ انتشارات معین(طِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - منارة بلند ساخته بر کوه . 2 - هر بنای مرتفع . 3 - صومعه .
تربالیلغتنامه دهخداتربالی . [ ت َ] (اِ) نام عمارتی است بسیار عالی بناکرده ٔ اردشیر بابکان در شرق شهر گون که از شهرهای فارس است و جون معرب آن است . گویند که بر سر آن بنا آتشکده ای
تابالحوتلغتنامه دهخداتابالحوت . (اِ) دزی بنابقول پرکس (تجارت الجزایر با مکه و سودان ، پاریس 1849م . (و مجله ٔ شرق الجزایر و مستعمرات پاریس 1847 - 1854 م . ج 16) تابالحوت را معادل سن
تباللغتنامه دهخداتبال . [ ت َب ْ با ] (ع ص ) صاحب توابل وفروشنده ٔ آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تابل فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تابل فروش و دیگ افزارفروش . (نا
تبالحلغتنامه دهخداتبالح . [ت َ ل ُ ] (ع مص ) با هم انکار کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تربالیلغتنامه دهخداتربالی . [ ت َ] (اِ) نام عمارتی است بسیار عالی بناکرده ٔ اردشیر بابکان در شرق شهر گون که از شهرهای فارس است و جون معرب آن است . گویند که بر سر آن بنا آتشکده ای
تابالحوتلغتنامه دهخداتابالحوت . (اِ) دزی بنابقول پرکس (تجارت الجزایر با مکه و سودان ، پاریس 1849م . (و مجله ٔ شرق الجزایر و مستعمرات پاریس 1847 - 1854 م . ج 16) تابالحوت را معادل سن
تباللغتنامه دهخداتبال . [ ت َب ْ با ] (ع ص ) صاحب توابل وفروشنده ٔ آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تابل فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تابل فروش و دیگ افزارفروش . (نا
تبالحلغتنامه دهخداتبالح . [ت َ ل ُ ] (ع مص ) با هم انکار کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).