تارمدازلغتنامه دهخداتارمداز. [ ] (اِخ ) یکی از امرای ترک ، معاصر غازان خان : و اباقاخان سالجوق خاتون را با جانب دماوند می گردانید و غازان را نیز با وی بازگردانید و با سجوبخشی (کذا)
تامدفوسلغتنامه دهخداتامدفوس . [ م َ ] (اِخ ) جزیره و بندر و شهر خرابی است بمغرب ، نزدیک جزایر بنی مزغنای . (معجم البلدان ). رجوع به مراصدالاطلاع و قاموس الاعلام ترکی شود.
تامدلتلغتنامه دهخداتامدلت . [ م َ دَ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای مغرب در جهت شرقی «لمطه »... و گویند «تامدنت » است و آن شهری است در تنگه بین دو کوه در سندوعر، و آن را کشتزارهای وس
ترادلغتنامه دهخداتراد. [ ت َ رادد ] (ع مص ) از یکدیگر ردکردن . (آنندراج ). فسخ معاهده کردن و بر هم زدن معاهده . (ناظم الاطباء). فسخ کردن بیعی با رضایت طرفین . (از اقرب الموارد)
خریملغتنامه دهخداخریم . [ خ ُ رَ] (اِخ ) ابن اوس بن حارثةبن لام طائی صحابی بود. ابن ابی حثیمه و بزار و ابن شاهین از طریق محمدبن منهب نقل کردند که او گفت : خریم بن اوس نقل کرد که
پارگکلغتنامه دهخداپارگک . [ رَ گ َ ] (اِ مصغر) (مصغر پاره ) پاره ٔ خرد. سخت اندک : گوئی که دو سه پیرهن است از دو سه گونه وز دامن هر یک ز دگر پارگکی کم . امیرطاهربن فضل چغانی . ||
تارمدازلغتنامه دهخداتارمداز. [ ] (اِخ ) یکی از امرای ترک ، معاصر غازان خان : و اباقاخان سالجوق خاتون را با جانب دماوند می گردانید و غازان را نیز با وی بازگردانید و با سجوبخشی (کذا)
تامدفوسلغتنامه دهخداتامدفوس . [ م َ ] (اِخ ) جزیره و بندر و شهر خرابی است بمغرب ، نزدیک جزایر بنی مزغنای . (معجم البلدان ). رجوع به مراصدالاطلاع و قاموس الاعلام ترکی شود.
تامدلتلغتنامه دهخداتامدلت . [ م َ دَ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای مغرب در جهت شرقی «لمطه »... و گویند «تامدنت » است و آن شهری است در تنگه بین دو کوه در سندوعر، و آن را کشتزارهای وس