تراغلغتنامه دهخداتراغ . [ ت َ ] (اِ صوت ) تراق . آواز بلندی که از شکستن یا شکافتن یا افتادن یا بهم زدن دو چیز سخت برآید. مجازاً، صدای رعد و امثال آنها. مثل : صدای تراغ از صحن شن
طراقلغتنامه دهخداطراق . [طَ ] (اِ صوت ) بر وزن رواق صدا و آوازی باشد که از کوفتن و شکستن چیزی همچون استخوان و چوب و مانند آن برآید. (برهان ). آوازی که از زدن تازیانه برآید. (غیا
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِ ] (اِخ ) از قصور قفصه ٔ افریقا در نیمه ٔ راه قفصه بسوی فنج الحمام واقع است برای کسی که عازم قیروان باشد. شهری بزرگ و آباد است ، دارای مسجد جامع و با
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِ ] (ع اِ) آهنی که پهن کرده سپس آن را گرد ساخته خود و مانند آن سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- طراق النعل ؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ا
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِرْ را ] (معرب ، اِ) تریاق . (منتهی الارب ). لغةٌ فی الدریاق ، و هو رومی ٌ معرب ٌ. (المعرب جوالیقی ص 223). اسم تریاق است ، و آن مرکبی است معروف .(فهرس
تراغمیلغتنامه دهخداتراغمی . [ ت َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به تراغم که بطنی ازسکون است . رجوع به تراغم شود. (اللباب ج 1 ص 172).
تراغمیلغتنامه دهخداتراغمی . [ ت َ غ ِ ] (اِخ ) سلمةبن نفیل السکونی التراغمی . در شام سکونت داشت و اورا با پیامبر (ص ) صحبتی بوده . (اللباب ج 1 ص 172).
تراغملغتنامه دهخداتراغم . [ ت َ غ ِ ] (اِخ ) مالک بن معاویةبن ثعلبةبن عقبةبن السکون ، از کندة. (اللباب ج 1 ص 172).
تراغیلغتنامه دهخداتراغی . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تراغوا؛ اذا رغا واحد هیهنا و واحد هیهنا
تراغیفلغتنامه دهخداتراغیف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ رغیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به رغیف شود.
تراغمیلغتنامه دهخداتراغمی . [ ت َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به تراغم که بطنی ازسکون است . رجوع به تراغم شود. (اللباب ج 1 ص 172).
تراغمیلغتنامه دهخداتراغمی . [ ت َ غ ِ ] (اِخ ) سلمةبن نفیل السکونی التراغمی . در شام سکونت داشت و اورا با پیامبر (ص ) صحبتی بوده . (اللباب ج 1 ص 172).
تراغملغتنامه دهخداتراغم . [ ت َ غ ِ ] (اِخ ) مالک بن معاویةبن ثعلبةبن عقبةبن السکون ، از کندة. (اللباب ج 1 ص 172).
تراغیلغتنامه دهخداتراغی . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تراغوا؛ اذا رغا واحد هیهنا و واحد هیهنا
تراغیفلغتنامه دهخداتراغیف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ رغیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به رغیف شود.