تراضلغتنامه دهخداتراض . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر راضی شدن ، و در اصل تراضی بود، یاء بجهت تخفیف حذف شده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، خشنودی و رضامندی . (ناظ
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که بوسیله ٔ آن سطوح افقی را می توان تشخیص داد، برای تعیین اختلاف ارتفاع دو نقطه نیزبکار میرود. از اقسام آن تراز آب
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) حاصل جنسی که از گاو و گوسفند و بز و گاومیش ماده ،عاید صاحب آن شود، چنانکه به تراز دادن گاو و گوسفند و غیره ، دادن آنها بکسی ، با شرط آنکه او
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (ع اِ) بیماری گوسفند که درحال کُشَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || موت ناگهانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد).
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (نف مرخم ) مخفف ترازنده . زیبا و نیکو کننده . زینت و جمال دهنده . سازنده و کارساز : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکت دار و کار ملک تراز. فرخی .- درع
تراضخلغتنامه دهخداتراضخ . [ ت َ ض ُ ] (ع مص ) همدیگر را سنگ و جز آن انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). یقال : تراضخنا، ای ترامینا. (منتهی الارب ). تیر ا
تراضیلغتنامه دهخداتراضی . [ ت َ ] (ع مص ) از یکدیگر خشنود شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از همدیگر رضامند و خوشنود شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ازیکدیگر راضی شدن . (اقر
تراضخلغتنامه دهخداتراضخ . [ ت َ ض ُ ] (ع مص ) همدیگر را سنگ و جز آن انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). یقال : تراضخنا، ای ترامینا. (منتهی الارب ). تیر ا
تراضیلغتنامه دهخداتراضی . [ ت َ ] (ع مص ) از یکدیگر خشنود شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از همدیگر رضامند و خوشنود شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ازیکدیگر راضی شدن . (اقر
مساومةدیکشنری عربی به فارسیتراضي , مصالحه , توافق , مصالحه کردن , تسويه کردن , چانه , چانه زدن , اصرار کردن , بريدن