تراز نیتروژنnitrogen balance, balance of nitrogenواژههای مصوب فرهنگستانتفاوت میان مقدار نیتروژن مصرفی و نیتروژن دفعشده
تراز مثبت نیتروژنpositive nitrogen balanceواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن مقدار نیتروژن مصرفی بیشتر از نیتروژن دفعشده است
تراز منفی نیتروژنnegative nitrogen balanceواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن مقدار نیتروژن مصرفی کمتر از نیتروژن دفعشده است
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که بوسیله ٔ آن سطوح افقی را می توان تشخیص داد، برای تعیین اختلاف ارتفاع دو نقطه نیزبکار میرود. از اقسام آن تراز آب
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) حاصل جنسی که از گاو و گوسفند و بز و گاومیش ماده ،عاید صاحب آن شود، چنانکه به تراز دادن گاو و گوسفند و غیره ، دادن آنها بکسی ، با شرط آنکه او
ارزش پروتئینprotein valueواژههای مصوب فرهنگستانقابلیت پروتئین خوردهشده در ایجاد تراز نیتروژن، در مقایسه با پروتئین مبنا
ارزش نسبی پروتئینrelative protein value, RPVواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی پروتئین رژیمی آزمودنی در مقادیر مختلف در تأمین تراز نیتروژن در مقایسه با پروتئین معیار
ارزش مکملی پروتئینprotein supplementary valueواژههای مصوب فرهنگستانقابلیت پروتئین مصرفشده بهعنوان مکمل غذایی در ایجاد تراز نتیروژن، در مقایسه با پروتئین مبنا
هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
زلفلغتنامه دهخدازلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است