تراز منفی نیتروژنnegative nitrogen balanceواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن مقدار نیتروژن مصرفی کمتر از نیتروژن دفعشده است
ترازمندی آبایستاییhydrostatic equilibriumواژههای مصوب فرهنگستانحالتی از شارۀ فشارورد که در آن سطوح همفشار و همچگالی، علاوه بر انطباق، در همه جا افقیاند متـ . تعادل آبایستایی
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که بوسیله ٔ آن سطوح افقی را می توان تشخیص داد، برای تعیین اختلاف ارتفاع دو نقطه نیزبکار میرود. از اقسام آن تراز آب
زلفلغتنامه دهخدازلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است
نشانک تکقطبیِ بابرگشتبهصفرunipolar return to zero signalواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی تکقطبی که شکل موج آن دارای دامنۀ مثبت یا منفی است و تراز تصمیمگیری برای متمایزسازی یک منطقی و صفرِ منطقی در نصف نقطۀ اوج ولتاژ رخ میدهد متـ .
اعتراضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص تراض، نهی، نخواستن، تقاضای منفی، خواهش منفی، تقاضای عدم انجام کاری، بازداشتن نهی ازمنکر استیناف، درخواست پژوهش، تقاضای رحم، تجدیدنظر
نادیدنلغتنامه دهخدانادیدن . [ دی دَ ] (مص منفی ) ندیدن . مقابل دیدن . رجوع به دیدن شود : مرا آرزو چهره ٔ رستم است ز نادیدنش جان من پر غم است . فردوسی .رطب خور خار نادیدن ترا سودکه
ناوریدنلغتنامه دهخداناوریدن . [وَ دَ ] (مص منفی ) نیاوریدن . نیاوردن . ناآوردن . مقابل آوریدن . رجوع به آوریدن و آوردن شود : توآن کسی که ترا مثل نافرید ایزدتو آن کسی که ترا شبه ناو