تراز منفی نیتروژنnegative nitrogen balanceواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن مقدار نیتروژن مصرفی کمتر از نیتروژن دفعشده است
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که بوسیله ٔ آن سطوح افقی را می توان تشخیص داد، برای تعیین اختلاف ارتفاع دو نقطه نیزبکار میرود. از اقسام آن تراز آب
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (اِ) حاصل جنسی که از گاو و گوسفند و بز و گاومیش ماده ،عاید صاحب آن شود، چنانکه به تراز دادن گاو و گوسفند و غیره ، دادن آنها بکسی ، با شرط آنکه او
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (ع اِ) بیماری گوسفند که درحال کُشَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || موت ناگهانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد).
ترازلغتنامه دهخداتراز. [ ت َ ] (نف مرخم ) مخفف ترازنده . زیبا و نیکو کننده . زینت و جمال دهنده . سازنده و کارساز : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکت دار و کار ملک تراز. فرخی .- درع
نشانک تکقطبیِ بابرگشتبهصفرunipolar return to zero signalواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی تکقطبی که شکل موج آن دارای دامنۀ مثبت یا منفی است و تراز تصمیمگیری برای متمایزسازی یک منطقی و صفرِ منطقی در نصف نقطۀ اوج ولتاژ رخ میدهد متـ .
نالغتنامه دهخدانا. (پیشوند) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. (غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه درد
رادیوآکتیویتهلغتنامه دهخدارادیوآکتیویته . [ ی ُ تی ت ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) اجسام رادیوآکتیو. در سال 1897 م . بکرل دانشمند فرانسوی ملاحظه نمود که چون املاحی از اورانیوم را در جعبه ٔ فل
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پ
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب