طرارلغتنامه دهخداطرار. [ طُ ] (اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است . (حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود : ای
طرارلغتنامه دهخداطرار. [طَرْ را ] (ع ص ) کیسه بر. (منتهی الارب ) (مجمل اللغة).بمعنی عیار است که کیسه بر باشد. (برهان ). گره بر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دزد. (غیاث اللغات ). د
طرارفرهنگ مترادف و متضاد۱. جیببر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنهبند ۲. دلربا، زیبا ۳. زیرک، مکار
ترارهلغتنامه دهخداتراره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) ترس و ترسو و جبان . || مزبله . (ناظم الاطباء) (استینگاس ).
ترارةلغتنامه دهخداترارة. [ ت َ رَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . (زوزنی ). فربه و باگوشت شدن جسم کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد): فی بدنه ترارة؛ ای سمن و بض
تراریهلغتنامه دهخداتراریه . [ ت َ] (ع اِ) ج ِ تُرَّهه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ترهة و ترهات شود.
ترارهلغتنامه دهخداتراره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) ترس و ترسو و جبان . || مزبله . (ناظم الاطباء) (استینگاس ).
ترارةلغتنامه دهخداترارة. [ ت َ رَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . (زوزنی ). فربه و باگوشت شدن جسم کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد): فی بدنه ترارة؛ ای سمن و بض
تراریهلغتنامه دهخداتراریه . [ ت َ] (ع اِ) ج ِ تُرَّهه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ترهة و ترهات شود.