ترادفلغتنامه دهخداترادف . [ ت َ دُ ] (ع مص ) یار یکدیگر و پی یکدیگر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعاون . (اقرب الموارد) (المنجد). || مناکحت نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم ا
تعریف ترادفیsynonym definition, synonymic definition, definition by synonyms, synonymous definition, synthetic definitionواژههای مصوب فرهنگستانتعریفی که در آن از مترادف یا مترادفهای یک مفهوم برای توصیف آن استفاده میشود
علی الترادفلغتنامه دهخداعلی الترادف . [ ع َ لَت ْ ت َ دُ ] (ع ق مرکب ) پیاپی . پی درپی . متوالیاً. پشت سر هم . ریسه . بدنبال هم . برپی هم . یکی پس از دیگری : علی الترادف والتوالی کتراد
تادفیلغتنامه دهخداتادفی . [ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن یوسف الربعی التادفی الحلبی . نخست بر طریقه ٔ حنبلی بود و سپس حنفی گردید. وی از بعضی دانشمندان در حلب و از شهابی ابن نجار حنبلی
ترادلغتنامه دهخداتراد. [ ت َ رادد ] (ع مص ) از یکدیگر ردکردن . (آنندراج ). فسخ معاهده کردن و بر هم زدن معاهده . (ناظم الاطباء). فسخ کردن بیعی با رضایت طرفین . (از اقرب الموارد)
ترادهلغتنامه دهخداتراده . [ ت َرْ را دَ / دِ ] (اِ) قایق و کرجی و گمی . (ناظم الاطباء). رجوع به طرادة شود.
علی الترادفلغتنامه دهخداعلی الترادف . [ ع َ لَت ْ ت َ دُ ] (ع ق مرکب ) پیاپی . پی درپی . متوالیاً. پشت سر هم . ریسه . بدنبال هم . برپی هم . یکی پس از دیگری : علی الترادف والتوالی کتراد
توالیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ترتیب مسلسل، ترادف، تسلسل، تعاقب▲، پیروی تبعیت، تابعیت توالی منطقی، پردازش، الگوریتم، استدلال پروسه، فرآیند، چرخه رشته، سلسله، ردیف، سری، صف، سریال،